٢٩ مهر ٩٩, ارسال کامنت
sahar6731 ٢٩ مهر ٩٩
![]() |
آرمان28
اسم جدیدمم یادگرفتم آرمو ![]() ![]() ![]() |
![]() |
تارخ212
خواهش کچلوووووو گل ![]() |
![]() |
آرمان28
این تو کیه بیاد وسط مام بفهمیم ![]() |
![]() |
sahar6731
مچکرم ازتون خوش ذوقان عالم ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]() |
تارخ212
عالی بود ![]() |
![]() |
pardis13
خوشل بوددد ![]() ![]() |
زندگی....یه مجموعه منظم از بی نظمی هاس....
sahar6731 یه چیزی تو وجود هرانسانی هست ب... ٢٩ مهر ٩٩

به اسم دلخوشی ♡
دلخوشیامون میتونه یه آرزو باشه یه هدف یا یه آدم!
هرروز دلخوشم بهت و به یادتم
عشق و حس خوب داشتن به تفاوتاس
ولی تو دقیقا منی هستی با جنس مخالف!
با اینکه دوری ولی تو قلبم میدرخشی دلخوشی جان!
#خانوم_نویسنده
![]() |
آرمان28
![]() |
زندگی....یه مجموعه منظم از بی نظمی هاس....
١٧ مهر ٩٩, ارسال عکس
١٢ مهر ٩٩, ارسال کامنت
١٠ مهر ٩٩, ارسال کامنت

روی جدولِ کنارِ پارک نشستم تا میتونستم زار زدم
دستشو که گذاشت رو شونه هام به خودم اومدم پناه بردم به آغوشش
انگار آسمونم تازه حضورشو احساس کرد و مثل من زد زیر گریه
گفتم : سعید چرا دنیا انقد نامرده چرا وقتی من تورو دوست دارم باید با یکی دیگه ازدواج کنم...
با صدای خسته و پراز بغضش گفت : سحرم، دنیا همینه هیچوقت نمیذاره تو بیشتر از انتظارش خوشحال باشی یه روز یه جا یه دیوار میسازه جلوی خوشیات اما خوشگلم مطمئن باش دعای دل شکسته قوی تر از دنیاس
دلم لرزید...
_ دعا میکنم که همیشه بخندی و شاد باشی راسی بهم قول بده به جز تو بغل خودم هیچوقت دیگه
گریه نکنیا
سکوت
_قول بده آخرین بارت باشه ک گریه میکنی.....
فک کردم اشتباه شنیدم اما بعد از این حرفش ساکت شد سرمو آوردم بالا دیدم داره بی صدا گریه میکنه
آخ ک دلم کباب شد واسه اون دوتا چشم که حاضر بودم جونمم براشون بدم ک یه لحظه اشکشون در نیاد
گوشیم زنگ خورد شمارشو نمیشناختم : بله؟ _سلام خانومم کجایی؟
چقد با این صدا غریبه بودم... سعید ک کنار من نشسته پس.....
سلام دو دیقه دیگه جلوی ورودی پارکم.
_باشه خانومم منتظرتم...
نمیتونستم صداشو تحمل کنم گوشیو قطع کردم و کنار سعید ک چشماش قرمز بود ،
رگ گردنش بیرون زده بود به خاطر بارون چندتا تار مو ریخته بود رو پیشونیش ...ترسیدم
گفتم سعید ساکت بود دوباره صداش کردم به خودش اومد سرشو تکون داد مشت دستشو وا کرد و
موهاشو داد بالا مظلوم با اون دوتا چشم مشکی به چشمام نگاه کرد
(حتی تو این موقعیتم با دیدنش ضعف کردم )
تمام التماسشو ریخت تو چشماشو گفت _سحر میشه نری؟!!
خودشم تردید داشت از حرفش میدونست نمیتونم بمونم پا پسری ک عاشقشم
ولی به قول بابا آه در بساط نداره و سطح اجتماعیمون به هم نمیخوره و نمیتونه خوشبختم کنه...چقدر مزخرف!....
_چشمامو میبندم یا بیا تو بغلم این یعنی میمونی یا برو دنبال زندگیت...
چشماشو بست...مردمو زنده شدم...نزدیکش شدم...نمیتونستم بمونم...توانمو جمع کردم..
رفتم رو پنجه پامو...بو.سی.دمش و با بیشترین سرعت دور شدم
بدون هیچ حرفی ..خیس زیر بارون عشقمو بو.سی.دمو گذاشتم کنار.....
از اون روز دیگه گریه نمیکنم
دیگه کسی نمیتونه دلمو بشکنه
خیلی قویمو میخندم
اما
قلبم درد میکنه و خوشحال نیستم...
![]() |
آرمان28
جالب بود ولی سرگذشت غمگینی داشت.و حیف که بخاطرپول و مال و منال زندگی ی ادم دیگرو تباه کرده |
زندگی....یه مجموعه منظم از بی نظمی هاس....
۶ مهر ٩٩, ارسال کامنت
sahar6731
sahar6731 | |
لطفا عضو شوید | |
زندگی....یه مجموعه منظم از بی نظمی هاس.... | |
| |
تاریخ عضویت: | 1 ارديبهشت 95 |
---|---|
تولد: | |
محل زندگی : | |
جنسیت: | خانم، متأهل |
تحصیلات: | هنر، مشغول به کار (نقاشی) |
27,979 ثانیه، حضور | |
عضو تأیید شده | |
آخرین حضور: 3 دي 99 | |
خانوم نویسنده |
تشکر و قدردانی های رسمی از sahar6731
تاکنون هیچ قدردانی از ایشان در چت روم فارسی جوجوک نشده
تصاویر ارسال شده از طرف sahar6731
یه چیزی تو وجود هرانسانی هستبه اسم دلخوشی ♡
دلخوشیامون میتونه یه آرزو باشه یه هدف یا یه آدم!
عشق و حس خوب داشتن به تفاوتاس
ولی تو دقیقا منی هستی با جنس مخالف!
با اینکه دوری ولی تو قلبم میدرخشی دلخوشی جان!
#خانوم_نویسنده